همجنسگرایی ورسانه

اولویت بخشی و پررنگ سازی: نحوه تأثیر رسانه بر دیدگاه افراد درباره همجنس گرایی

دیدگاه افراد درباره همجنس گرایی طی فرآیند اجتماعی شدن شکل می گیرد و لذا در معرض تغییر قرار دارد. نظرسنجی های مختلف از آغاز جنبش سیاسی همجنس گرایان در دهه ۶۰ میلادی تاکنون نشان دهنده تغییر چشمگیر دیدگاه عمومی نسبت به پذیرفتنی بودن همجنس گرایی، ازدواج همجنس گرایان و تکفل کودکان توسط زوج های همجنس گراست. این تغییر چشمگیر، علاوه بر قانونی شدن ازدواج همجنس گرایان در ۱۵ کشور جهان و ۱۳ ایالت آمریکا تا این لحظه، حاکی از هدفمند بودن فعالیت های مربوطه در جهت حمایت از همجنس گرایی است؛ -حال آنکه ظاهر امر آن است که حمایت از همجنس گرایی موضوعی مربوط به حقوق بشر و عاملین آن محدود به فعالان جامعه مدنی است.

نمایش همجنس گرایان، همجنس گرایی، و اطلاعات مرتبط با آن در رسانه ها، یکی از منابع اصلی اطلاع افراد درباره همجنس گرایی است. بنا بر نظریه رشد اجتماعی (cultivation theory) که در ۲۰۰۲ مطرح شد، مصرف تولیدات رسانه ای را می توان یکی از عوامل شکل دهی به دیدگاه مخاطبین درباره همجنس گرایی دانست. مطالعات مختلف انجام شده حاکی از وجود همبستگی میان افزایش تولیدات رسانه ای درباره همجنس گرایی و بهبود دیدگاه عمومی نسبت به آن است.

نتایج مطالعه ای در ۱۹۹۶ نشان داد از میان ۸۲ دانشجوی مورد تحقیق، کسانی که فیلم مستند هاروی میلک (Harvey Milk) درباره یک سیاستمدار همجنس گرای قربانی هموفوبیا را دیده اند، تعصب کمتری نسبت به همتایان خود در گروه کنترل که فیلم را ندیده اند بر ضد همجنس گرایی بروز دادند. مطالعه مشابهی در ۲۰۰۲ نشان داد مشاهده فیلمی با شخصیت های همجنس گرا، با افزایش پذیرش نسبت به همجنس گرایی در میان تماشاگران در مقایسه با افراد گروه کنترل که فیلم را تماشا نکرده بودند، همراه بود. همچنین، مطالعه ای در ۲۰۰۶ نشان داد افرادی که تعداد دفعات بیشتری فیلم همجنس گرایانه معروف ویل و گریس (Will and Grace) را تماشا کرده اند، تعصب کمتری در مقایسه با افرادی که تعداد دفعات کمتری این فیلم را دیده اند در ضدیت با همجنس گرایان داشتند. قطعاً تولیدکنندگان رسانه ای با وقوف به این امر تولیدات خود در رابطه با همجنس گرایی را از سال ها قبل هدایت و کنترل می کنند.

در ۲۰۰۱، شخصیت های همجنس گرا ۷. ۵٪ از شخصیت های فیلم های آمریکایی را تشکیل می دادند. در ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳، ۵٪ از محتوای جنسیتی برنامه های تلویزیونی آمریکایی درباره اقلیت های جنسی (شامل همجنس گرایان) بوده است. اگرچه حامیان همجنس گرایی از نسبت دادن ویژگی هایی همچون ابتلای به ایدز، ول انگاری اخلاقی و شخصیتی، شیرین عقل بودن، روابط رمانتیک ناقص و ویژگی های جنس مخالف به شخصیت های همجنس گرای این تولیدات رسانه ای انتقاد می کنند، اما اصل اولویت بخشی و پررنگ سازی موردنظر کارشناسان رسانه به موضوع همجنس گرایی و بازنمایی فردی در شخصیت «همجنس گرا» بیانگر اهمیت پرداختن صرف به موضوع همجنس گرایی به نفع همجنس گرایی، ولو در شکل منفی یا قالبی، است.

علاوه بر این، برخی تولیدات جدید رسانه ای نشان دهنده تغییر روند بازنمایی همجنس گرایان به صورت ارائه روایت های متنوع تر و باورپذیرتر از این گروه است. برای مثال، شخصیت بیانکا در سریال تلویزیونی "همه فرزندان من" نمایشگر دختری است که بعد از یافتن گرایش جنسی خود و پیروز شدن در جدال برای پذیرفتن آن، به تدریج موفق می شود سایر خصوصیات دوره نوجوانی خود را نیز بشناسد و بپذیرد. به این ترتیب، فیلم موفق می شود همجنس گرایی بیانکا را به عنوان مقوله ای هویتی همچون سایر مقولات هویت و نوجوانی ارائه کند.

در میان تولیدات سینمایی هالیوود، همجنس گرایان را می توان به دو صورت مشاهده کرد: همجنس گرایان در قالب ویژگی های قالبی که جامعه به واسطه منابع اطلاعاتی مختلف از آنها می شناسد ولی مورد پذیرش حامیان همجنس گرایی نیست. این دسته فیلم هایی هستند که همجنس گرایی به صورتی جانبی در آنها گنجانده شده است. از سوی دیگر، فیلم هایی هستند که همجنس گرایی تم اصلی آنها بوده و عموماً تصویری مطلوب و پذیرفتنی از همجنس گرایان ارائه می کنند به طوری که حس همدردی و گاه تحسین مخاطب را برمی انگیزند.

بنابراین، مشاهده می شود که روند پرداختن به همجنس گرایی در رسانه های مختلف اگرچه با بازنمایی ویژگی های قالبی مورد انتقاد حامیان همجنس گرایی آغاز شده است، می توان گفت این روند تنها مرحله اولویت بخشی و پررنگ سازی و بخشی از یک جریان گسترده تر بوده و به تدریج جای خود را به پرداخت های کامل تر، متنوع تر و جذاب تر از همجنس گرایان داده یا خواهد داد. در نگاه دیگر، روشن می شود که این شیوه پرداختن به همجنس گرایی با وجود انتقادات حامیان همجنس گرایی مکملی در بخش دیگر تولیدات داشته که شیوه ای کاملاً متفاوت در بازنمایی همجنس گرایان دارد.

شوهای تلویزیونی

اولین شوی تلویزیونی آمریکایی که یک همجنس گرا را مقابل دوربین قرار داد، «دنیای واقعی» بود که در کنار هفت «فرد غریبه» که در هر فصل معرفی می کرد، یک همجنس گرا را برای اولین بار در ۱۹۹۲ معرفی کرد. از این تاریخ، هریک از فصول این برنامه یک چهره همجنس گرا را به تماشاگران معرفی کرده و به این ترتیب این برنامه به طور جدی در خدمت عادی سازی همجنس گرایی به عنوان یک «سبک زندگی» برای بینندگان عمل کرده است.در یکی از فصول این برنامه در سال ۲۰۰۰، از میان ۷ شرکت کننده دو نفر، به جای یک نفر معمول در هر فصل، همجنس گرا بودند. از این میان، یکی دارای ویژگی های شناخته شده آن دوران درباره همجنس گرایان بود در حالی که فرد دیگر دارای ویژگی های عادی افراد معمولی جامعه آمریکا بوده و دوستان وی بعد از پی بردن به همجنس گرا بودن او ابراز ناباوری کردند. این موضوع در حقیقت استراتژی هوشمندانه ای بود برای بیان این ایده که همجنس گرایان همچون سایر افراد جامعه می توانند خوب یا بد، رذل یا مهربان، ول انگار یا متشخص، و مهم تر از همه، عادی باشند.

در ۲۰۰۰، برنده یکی از رقابت های یک شوی تلویزیونی آمریکایی مشابه به نام «بازمانده» (Survivor) فردی همجنس گرا به نام ریچارد هچ بود که معتقد بود علت برنده شدنش همجنس گرا بودنش است.

مجلات

مجلات همجنس گرایان در آمریکا عمدتاً توسط اشخاص همجنس گرا تولید می شوند. این نشریات شامل نشریاتی است که همجنس گرایی را به عنوان یکی از موضوعات در نظر داشته و به آن نگاه تابوی اجتماعی ندارد. از جمله «حامی» (Advocate) و مجله نیوزویک (Newsweek)، و نشریاتی که همجنس گرایی تم اصلی آنهاست همچون «غریزه» (Instinct)، «برون» (Out)، «ژانر» (Genre) و غیره. این نشریات به طور زیرکانه ای هویتی دوگانه از همجنس گرایان ارائه می دهند که از سویی دارای غریزه ای سرکش و لذا جذاب و وسوسه کننده هستند، و از سوی دیگر افرادی که بسیار متشخص، متمدن و فعال سیاسی هستند.

تم عمده این مجلات سکس، فشن و پول است و به این ترتیب، یک سبک زندگی به مخاطب عرضه می شود که در نگاه سکولار بسیار کامل و بی نقص جلوه می کند؛ چرا که در کنار یک زندگی موفق مدنی و فکری حداکثر لذت جسمانی را برای زندگی دنیوی در یک سیستم فردگرا با سطحی ترین تفاسیر از اخلاقیات ارائه می کند. از آنجا که مطالب قابل ارائه در اکثر این نشریات شامل فشن و پول هم هست، مخاطب این نشریات ممکن است شامل غیرهمجنس گرایان نیز بوده و لذا احتمال ایجاد گرایشات همجنس گرایانه در افراد بیشتر و بیشتر به واسطه مواجهه با چنین محصولات رسانه ای را نباید از نظر دور داشت.

«آبی گرم ترین رنگ است»؟!

در شصت و ششمین جشنواره فیلم کن در ماه می ۲۰۱۳، فیلم فرانسوی «آبی گرم ترین رنگ است» (Blue Is the Warmest Color) موفق به دریافت نخل طلایی شد. این اولین جایزه مهم هنری شناخته شده در سطح جهان بود که به فیلمی با موضوع همجنس گرایی داده شده است. بسیاری قبل و بعد از ارائه این جایزه، به تحسین این فیلم از جنبه هنری و محتوا پرداخته و آن را فیلمی متمایز دانستند که لایق نخل طلایی است.

فیلم سه ساعته بازگوکننده تجربه «مدل جنسی» آدله، دختر جوانی است که در آغاز جوانی به دام عشق زنی همجنس گرا با موهای آبیِ رنگ شده به نام اِما می افتد. فیلم دربرگیرنده تجربیات تلخ و شیرین همچون طرد از سوی خانواده، ماه عسل دو زن جوان، اختلافات دو شخصیت در طول داستان، و در نهایت مرگ آدله در اثر بیماری است.

گفته می شود داستان فیلم برگرفته از داستان مصوری با همین نام نوشته جولی مارو (Julie Maroh) در ۲۰۱۰ در نشریه فرانسوی گلنات (Glenat) است. همچنین، گفته می شود عبداللطیف کشیش (Abdellatif Kechiche)، کارگردان تونسی الأصل این فیلم در ساخت فیلم از اثری ناتمام از پیر دو ماریوو (Pierre de Marivaux) نیز الهام گرفته است.

اهدای نخل طلایی به این فیلم در شرایطی توسط استیون اسپیلبرگ، رئیس هیئت ژوری کن صورت گرفت که طی یک اقدام بی سابقه، وی علاوه بر کشیش، دو بازیگر این فیلم، آدله اگزارشوپولو و لی سدو را نیز برای دریافت جایزه به روی صحنه خواند. این اقدام درحالی عجیب تر به نظر می رسد که بدانیم بسیاری، از جمله کارگردان فیلم، تصور می کردند گفتگوی مطولی در میان اعضای هیئت ژوری در پس پرده برای رسیدن به توافق نهایی صورت گرفته است. به علاوه، بسیاری از منتقدین سینمای حرفه ای، فیلم «درون لوین دیویس» (Inside Llewyn Davis) را شایسته دریافت نخل طلایی می دانستند.

اما آنچه بیش از هر چیز دریافت نخل طلایی از سوی این فیلم را غیرمنتظره و سؤال برانگیز می نماید، نه تجمع همزمان مخالفین همجنس گرایی در پاریس برای اعتراض به مصوبه اخیر دولت فرانسه برای قانونی کردن ازدواج و حق حضانت همجنس گرایان، که اظهارات نویسنده اصلی داستان فیلم است.

ژولی مارو، طی اظهاراتی انتقادآمیز صحنه های سکس این فیلم که یکی از عوامل اصلی موفقیت فیلم عنوان شده بود را خجالت آور و نمونه ای از پورنوگرافی دانست که از نظر او هیچ ارزش هنری ندارد. وی با ابراز افسوس از این که کشیش در هنگام دریافت نخل طلایی حتی نامی از وی نبرده است، صحنه سکس معروف ۲۰ دقیقه ای فیلم را به باد انتقاد گرفت؛ چراکه به گواه مشاهداتش در سالن سینما این صحنه ها تنها برای مردان لذت جو که از مشاهده حرکات جنسی زنان کسب لذت می کنند، جاذبیت داشته است.در مصاحبه ای، لی سدو، ایفاکننده نقش اما اظهار داشت تمام صحنه های مربوط به معاشقه او و نقش مقابل ساختگی بوده و این دو در تمام مدت از اندام مصنوعی برای فیلمبرداری این صحنه ها استفاده می کردند. این موضوع، علاوه بر تأیید مصنوعی بودن صحنه های مورد انتقاد مارو، بیانگر آن است که تحسیناتی که از این فیلم به دلیل پرداخت همین صحنه ها انجام شده است، در حقیقت به دور از واقعیت، فاقد ارزش نقد هنری -طبق معیارهای موردنظر جشنواره های این کشورها- و دارای رنگ و بوی سیاسی در اوج اعتراضات مردمی فرانسه به قانونمندشدن همجنس گرایی است